خدا و من
|
اولین رو بارانی رو بخاطر داری؟ غافل گیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم و دویدیم و ب شالاپ شلوپ های گل الود عشق ورزیدیم .... دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی پتر اورده بودی و من غافل گیر شدم . سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس شد سومین روز را چطور؟ گفتی سرت درد میکند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کامل خیس شد... ...و....چند روز پیش را چطور؟ ب خاطر داری ک با یک چتر اضافه امدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چشمان نرود دو قدم از هم دورتر میرفتیم ... فردا دیگر نمی ایم تنها برو.... نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |